استاد بزرگوار، مرحوم آيتاللهالعظمي بروجردي "ره " نقل ميكردند: زماني كه من در بروجرد زندگي ميكردم، با يك ملّاي مكتبي كه در مكتب خانه به كودكان درس ميداد كاري داشتم و نزد او رفتم. حين صحبت، يكي از شاگردان او وارد مكتب شد، وقتي ملّاي مكتب او را ديد، به من گفت: آقا اين نوجوان، مجسمه شرم و حيا است و من با حياتر از او نديدهام. وقتي علّت را جويا شدم، گفت: چند روز پيش مادر اين نوجوان نزد من آمد و از او شكايتي داشت و قرار شد او را تنبيه كنم. اين پسر از اينكه نزد من رسوا شدهاست، خيلي خجالت كشيد و شرمنده شد، به قدري كه وقتي ميخواستم به دست او چوب بزنم با حالت سرافكندگي در مقابل من ايستاده بود و از شدّت شرمندگي ياراي بلند كردن دست خويش را نداشت. سر او به پائين افتاده بود و دستهايش رها بود و خجالتزدگي كه سراسر وجودش را فراگرفته بود، به او اجازه نميداد دست خود را بالا بياورد كه من به او چوب بزنم.
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesفروردين 1396تير 1392 خرداد 1392 بهمن 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390 اسفند 1389 Authorsدر پی نورLinks
نهضت عاشورا LinkDump
نورالهدي کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|